جدول جو
جدول جو

معنی بسر حضرمی - جستجوی لغت در جدول جو

بسر حضرمی(بُ)
ابن عبدالرحمن حضرمی وی ازصحابیانی بود که به حمص فرود آمد و بگفتۀ احمد بن محمد بن عیسی، ابوالمثنی از وی روایت کرده است. (از الاصابه باختصار). و رجوع به همین کتاب ج 1 ص 154 شود، کنایه از بناز و تبختر حرف زدن. (آنندراج) :
ناخن چوشانه در جگر زلف میکنم
با نوخطان سخن بسر زلف میکنم.
ملامفید بلخی (از آنندراج).
رجوع به بسر زلف حرف زدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ابن زائده حضرمی الکندی. ابوعمروکشی و طوسی او را در رجال شیعه شمرده اند. ابن النجاشی گوید: ثقه و صحیح السماع بود. عبدالله بن مشکان از وی روایت دارد. (لسان المیزان ج 2 ص 180)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حَ رَ)
ابن محمد. او راست: کتاب الحدیث. (ذریعه ج 6 بنقل از نجاشی). و ممکن است این کلمه با مادۀ پیش یکی باشد
ابن علی. او راست: کتاب الحدیث. (ذریعه ج 6 ص 322 بنقل از فهرست شیخ طوسی)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ حَرَ)
ابن احمد (یا محمد) بن تقی بن عبدالله حضرمی، مکنی به ابومسلم و مشهور به ابن خلدون. وی ریاضی دان، طبیب و از حکیمان اندلس و از اشراف اشبیلیه بوده است که به سال 449 ه. ق. درگذشت.. رجوع به ابن خلدون (ابومسلم عمربن...) و مآخذ ذیل شود: اخبار الحکماء ص 162 و طبقات الاطباء ج 2 ص 41
لغت نامه دهخدا